۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

معیار هنری!؟

سال‌های سال است که دنیا درگیر مناقشه‌ای پایان‌ناپذیر بر سر تعریف هنر است و تا همین امروز هم توافق دقیق بر سر آن وجود ندارد؛ این که چه چیزی اثر هنری‌ست و چه چیزی نه!؟ و این که معیار هنری‌بودن یک چیز چیست!؟
نظریه‌ها به تن پوسانده این مناقشه تا امروز که این‌جا مجال طرح نیست. اما نکته‌ای عجیب این میانه وجود دارد.

با ورود جهان غرب به عصر مدرن خود -مدرن را در معنای مدرن گرفته‌ام نه در معنای عام به مثابه‌ی امروزی!- کم‌کم می‌بینی نقش هنرمند را که در مقابل اثر هنری به نوعی بالا می آید.
حالا هرچه‌قدر هم که بنشینیم و مثال نقض بیاوریم از هنرهای بدون هنرمند و هنرهای ناخودآگاه قرن بیستم و بیست‌و‌یکم ، باز هم نمی‌توانیم نادیده بگیریم که اهمیت همه‌ی آن‌ها نیز به علت اهمیت نامی‌ست که از هنرمندی معروف در پشت سر خود دارند! شبیه آن تکه پارچه‌ای که پیکاسو قلم رنگش را با آن پاک کرده‌بود و بعدها به قیمت گزافی به حراج گذاشته شد!!!
دوران مدرن، دوران به بارنشستن درخت انسان‌مداری رنسانسی‌ست، پس لاجرم نقش انسان از اهمیت بالایی برخوردارست.
حتما مارسل دوشان را شنیده ای! اگرهم نشنیده باشی حالا که شنیدی بگذار برایت بگویم که این جناب مارسل یکی از مهم‌ترین پیش‌گامان هنر مفهومی عصر مدرن در دنیاست و همین امروز هم یکی از نام‌آورترین نام‌ها....
این همان مارسلی‌ست که صاحب اثر معروف فواره است؛ مارسل برای یک نمایشگاه هنری، کاسه توالت مردانه‌ای را برداشت و به نامی مستعار امضا کرد و فرستاد! و بعد این اثر شد یکی از نقاط عطف تاریخ هنر مدرن!!!

همین مارسل در دفاع از کار خود ادعا داشت من هنرمندم و چون من انتخاب کرده‌ام پس این هنر است! (البته این یکی از دو دلیل او بود! منصفانه...)
اگر اشتباه نکنم همین مارسل برای نمایشگاهی دیگر یک دست از کت و شلوار خود را فرستاد! چرا که کت و شلوار هنرمند را اثر هنری می‌دانست!!!
با صرف نظر از قضاوت در مورد مارسل‌ها، چه کسی و با چه معیاری مارسل را هنرمند دانسته بود که حالا او دیگر هر چیزی را که از خودش صادر می‌شد، هنر می‌دانست؟؟؟؟
می دانم به نظرت شاید اندکی مسخره یا عجیب بیاید اما راستش مارسل یک نمونه است وگرنه تا همین امروز هم همین که تو احساس می کنی هنرمندها خود را می‌گیرند و مغرورند و نمی توانی راحت آن‌ها را مانند دیگران ببینی بخشی از آن ناشی از همین نگاه آنان است؛ هنوز هم اکثر هنرمندان خود را تافته‌هایی جدابافته می‌دانند که هرچه از آن‌ها صادر بشود عین نیکی و هنر است، هرچند نامربوط به نظر آید.....
×××
این ها را ننوشتم که به هنرمندان امروز نقد کنم.
این ها را نوشتم تا بگویم جهان به سمت خوبی دارد می‌رود.

×××
بعدا دقیق تر توضیح می دهم برایت اما نقدا:
برگرداندن همه‌ی معیارها به انسان -و معیار هنر به هنرمند- تیغی دولبه است؛ یک سویش می‌شود آثار دوشان و هنرمندان امروز جهان که این قدر من و توی بی‌طرف از آن ها احساس دوری می کنیم، یک رویش می‌شود کربلای حسین علیه السلام و نگاه واقع بین زینب سلام الله علیها که هنر بود و هنر .
به همین شدت اختلاف.....


پی نوشت:
-----------------------
- اگر دانستی چه گفتم که هیچ اما اگر پذیرشش برایت دشوار بود، بیشتر با هم حرف می زنیم. دعوا که نداریم....!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر