۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

ناخودآگاه جکسون!


جکسون قوطی های رنگ را یکی یکی باز می کرد و روی بوم بزرگی که کف استودیوی کوچکش در منطقه ی مسکونی کوچک اسپرینگ از توابع نیویورک پهن کرده بود، خالی می کرد!

رنگ ها به طور تصادفی روی هم می نشستند و لایه لایه جرم کدر بوم را تشکیل می دادند. این طور جکسون پولاک در طول چند سال عمر اندک‌ش که اندکی از آن را تازه به این کارها مشغول بود، خالق آثاری می شود که 1973، تنها "قطب آبی"ش توسط گالری ملی استرالیا، به قیمت 2 میلیون دلار خریداری می شود!

البته که بعدها بیش از این ها هم می خرند؛ آثار جناب جکسون را، جکسونی که تنها 44 سال زندگی کرد و حتی خواب این فروش های میلیونی را هم نمی دید!

از این که می خرند و چرا می خرند ، بگذریم، اما از این که جکسون چرا چنین می کند به سادگی نمی توان گذشت!

می گویند جکسون روح لطیفی داشته است! شاید ...

می گویند او در قالب های مرسوم نمی گنجیده! البته که همین طور است ....

می گویند خیلی اهل خلوت بوده ! بر منکرش لعنت با آن زندگی دور از شلوغی اش در اسپرینگ ایست هامپتون نیویورک اما.....

اما ذوق زدگی های جکسون از مطرح شدن هایش را چه کنیم!؟

اما اعتیاد عمیق‌ش به الکل را چه ؟ و نمی توان باز هم نادیده گرفت این را که اگر تنها 44 سال عمر کرد و پاییز 1956 اسپرینگ را هم ندید، همه و همه تنها به خاطر همان مستی لاکرداری بود که منجر به آن تصادف مرگ‌بار شد.....

جکسون لطیف گویا خود نیز نمی دانست چه می کند؛ آخر او حتی تابلوهایش را نام گذاری هم نکرد و تنها با شماره آن ها را از هم تفکیک می داد! مثلا همین قطب آبی در واقع یعنی : تابلوی شماره‌ی 11 !!!

می گویند : لازمه ی هنر همین ناخودآگاهی ست که با عبور آدمی از خودآگاهی حاصل می شود.

می گویم : قبول! اما هر ناخودآگاهی ؟

جکسون که آن قدر می نوشد تا عقل و هوش از سرش برود و نا خود آگاه گردد، بعد می گیرد و رنگ ها را یکی یکی روی بوم خوابیده خالی می کند، بعد حتی نمی داند چه کرده که در جواب پرسش گران می گوید : رها کنید و تنها ببینید تابلو خودش به شما چه می گوید! جکسون هم ناخودآگاه هنرمندانه دارد!؟

انصاف باید داد.....

×××

انصاف که بدهیم، جکسون حق دارد و هنرمندانه کار می کند!

دنیای غرب که خودآگاهش می شود نیچه! و دانشمند تجربی ش فروید، لاجرم ناخودآگاه هنرمندانه‌اش همین جکسون خودمان است دیگر...... (1)

دوستان ، به دنیای غرب و ژرفایش احترام بگذارید!



(1) نیایند بگویند به علم و فلسفه توهین کردها! به طور مثال گفتم ! وگرنه در تاریخ غرب از این شواهد زیادند، بیش از شمارش شمارشگران شاید! البته از انصاف نباید گذشت و تلاش های این افراد را در راه خودشان نمی توان نادیده گرفت، مشکل بر سر راه است عزیز من .....

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

نمادها و نشانه ها

نمادها و نشانه ها یکی از مهم ترین موضوعاتی هستند که غالب هنرها به صورتی با آن سروکار دارند.
نماد ها غالبا پا در غیب و افسانه ها دارند، یا در پس تاریخی مبهم پنهان ند و از این حیث موضوعات محترمی برای عالمان تجربی دنیای امروز به نظر نمی آیند!
در دوران امروز که دوران اوج علم زدگی و تجربه گرایی ست و به ظاهر شاهد غروب افسانه ها و افول نگاه غیبی هستیم، کمتر توقع می رود که نمادها این گونه که امروز مورد توجه واقع شده اند، مورد توجه قرار گیرند!


تا چند وقت قبل اگر بشر به دنبال واکاوی نمادها بود، راحت می شد گفت که به منزله ی تفریح و سرگرمی و شهوت بیشتر دانستن و خودارضایی علمی ست که به این گونه مشاغل مشغول می شود، اما امروز چیز دیگری رخ داده ست.
چندی ست که در محافل مختلف و رسانه های متعدد سخن از نمادها و نشانه هایی می رود که داستانی گویا را روایت می کنند و جان کلام دارد می گوید که ای مردم عالم! قریب به دو هزارسالی ست که فریب خورده اید!
و شاید همین نو بودن حرف و انتقادی بودنشان -که اندکی مایه ی تسکین فریب خوردگان می گردد- موجب شده باشد که این طور در میان رسانه های اینترنتی و دیگر کم کم محافل نیمه علمی شیوع پیدا کند.
مردمان بسیاری که دل خوشی چندانی از آن چه جهان غرب ایشان را بدان رسانده ندارند، در پس این نشانه شناسی ها و داستان پردازی ها ، خود را در مقام کسی می بینند که فکر می کند حالا دیگر می داند! و از این بابت خوشحال می گردند! و راضی می شوند! و ....
داستان هایی در باب ستاره‌ی پنج پر و شش پر و نماد شیطان و فراماسونری و دجال و یهود و ......

از بررسی کیفیت این نشانه شناسی هایی که این روزها باب شده و درستی و غلط شان فعلا گذر می کنم و سعی می‌کنم ذیل سرفصل نمادها و نشانه ها، آرام آرام ، علمی تر و مستندتر، به نمادها بپردازم!

اما ، به نظرم این ها خبر از رخدادی دارند!
بی دلیل نیست این خیال پردازی ها ......
بی دلیل نیست....

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

عیدغدیرتون هم مبارک!!!

سلام از روز یکشنبه 8 آگوست 2010 میلادی -که این بلاگ رو باز کردم!- تا امروز که چهارشنبه 3 آذر 1389 شمسیه نمی دونم چند روز و چند هفته و حتی چند سال شمسی میلادی می‌گذره!
اما می دونم از فردا که 18 ذیحجه 1431 قمریه و عیدغدیره، قرار دارم دیگه این بلاگ رو راه بندازم.
اگه خدا بخواد درباره‌ی هنر می نویسم
هنر و اجتماع، هنر و فرهنگ، هنر و دین، هنر و کاربرد ، هنر و علم ، هنر و دانش ، هنر و هنر! ، خلاصه هنر و هر چیزی که بار بخوره! حتی شاید هنر و سیاست!!! :)

دوستان یاری کنین
نظری داشتین ؛حرف خاصی ، چه می دونم به نظرتون اومد که خوبه پیرامون اون حرف زده بشه، حتما بگین . راستی عید غدیرتون هم مبارک. واقعا خداروشکر که خدا، من و شما رو با علی(ع) و آل علی(ع) آشنا کرد.... خداروشکر