امسال نمی دانم چه شده
این ذیقعده را پر کرده صولتش.
---
من هیچ وقت مشهدی نبودهام. یعنی آن چنان نبودهام که احساس کنم یک گوشه قلبم را در جایی که خورشید هر صبح طلوع می کند جاگذاشتهام.
اما این روزها ، گویا تمام قلبم را تسخیر کرده .....
نمی دانم چه سریست که شمسالشموسش خوانند؛ وقتی این خانوادهی مهان ، خورشیدهای عالم وجودند، لاجرم این آقای بزرگ، خورشید خورشیدهاست ...
نمی دانم چه سریست که شمسالشموسش خوانند.
وقتی قرار باشد و این قرار را دیگری گذاشته باشد لاجرم راهی نداری. کشان کشان است این جا....
شعری زیبا از
حمیدرضا برقعی هست که این روزها مدام ذکرم بود. شعری از آن ها که بی نظر سروده نخواهد شد....
خوشا به حال زبانی که این چنین نظر کرده است....
دلم نیامد این شعر را این جا نگذارم.
اگر دلتان هوای مشرق گرفت، مژدهی باد صبا (1) فراموشتان نشود.....
هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت ....
(همصاحب شعر و هم صاحبِ شعر عفوم می کنند.)
لینک دانلود:
راستی خالی از لطف نیست؛
-----------
1. بادی که مهب وی میان مطلع شمس و بنات النعش باشد . فلاهله الاشارات....