۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

چه کنم که ظرف او نیست....

وبلاگ جای روضه خوانی نیست؛ یعنی راستش اصلا ظرفش نیست. ظرفیت ندارد.

روضه را باید در دل تاریکی،
آن جا که تنها خدا می بیندت و ولی خدا،
آن جا که هق‌هق‌ت با حق‌حق ملائک هم مخرج می شود،
آن جا باید خواند.

اما مگر می شود از امشبی به راحتی گذشت ؟
امام صادق(ع) ولی خدا بود و امام معصوم و فرزند رسول خدا. اگرچه روضه در این صفحه نمی گنجد اما از زبان فریدالدین عطار (1) که می توان وصف او را خواند؛ چه این که فریدالدین چونان که به شیعه لطف شده خود را ماموم حضرتش نمی داند. 

« آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صديق، آن عالم تحقيق، آن ميوه دل اولياء، آن جگرگوشه انبياء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق : جعفر الصادق علیه السلام.
گفته بوديم که اگر ذکر انبياء و صحابه و اهل بيت کنيم کتابی جداگانه بايد ساخت. اين کتاب شرح اولياست که پس از ايشان بوده‌اند اما به سبب تبرک به صادق (ع) ابتدا کنيم که او نيز پس از ايشان بوده است. و چون از اهل بيت (ع) بود و سخن طريقت، او بيشتر گفته است و روايت از وی بيش‌تر آمده است کلمه‌ای چند از آن او بياوريم که ايشان همه يکی‌اند . 
چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نبينی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ يعنی يکی دوازده است و دوازده يکی.
اگر تنها صفت او گويم، به زبان و عبارت من راست نيايد که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف به کمال بود، و قدوه جمله مشايخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهيآن را شيخ بود، و هم محمديان را امام، و هم اهل ذوق را پيشرو، و هم اهل عشق را پيشوا.
هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنيف حقايق، هم در لطايف تفسير و اسرار تنزيل بی‌نظير بود، و از باقر (ع) بسيار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ايشان خيال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بيت چيزی در راه است که اهل سنت و جماعت، اهل بيت (ع) را بايد گفت به حقيقت. و من آن نمی‌دانم که هر که به محمد (ص) ايمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد (ص) ايمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بيت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کرده‌اند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و يک بيت اين است :

لو کان رفضا حب آل محمد  /   فليشهد الثقلان انی رافض
که فرموده است يعنی : اگر دوستی آل محمد (ص) رفض است گو جمله جن و انس گواهی دهيد به رفض من؛ 
...........
(و پس از چند داستان، چندی سخن از آن حضرت می آورد)
...........
از وی پرسيدند درويش صابر فاضل‌تر يا توان‌گر شاکر؟ گفت درويش صابر که توان‌گر را دل به کيسه بود و درويش را با خدای. 
و گفت عبادت جز به توبه راست نيايد که حق تعالی توبه مقدم گردانيد برعبادت. کما قال الله تعالی التائبون العابدون. 
و گفت ذکر توبه در وقت ذکر خدای غافل ماندن است از ذکر. و خدای را ياد کردن به حقيقت آن بود که فراموش کند در جنب خدای جمله اشيا را به جهت آن‌که خدای او را عوض بود از جمله اشياء.
و گفت در معنی اين آيت " يختص برحمته من يشاء." خاص گردانم به رحمت خويش هرکه را خواهم واسطه و علل واسباب از ميان برداشته است تا بدانند که عطاء محض است. 
و گفت مومن آن است که ايستاده است با نفس خويش و عارف آن است که ايستاده است با خداوند خويش. 
و گفت هرکه مجاهده کند به نفس برای نفس به کرامات برسد و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند برسد به خداوند. 
و گفت الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بی‌الهام بود از علامت راندگان است. 
و گفت مکر خدای در بنده نهان‌تر است از رفتن مورچه در سنگ سياه به شب تاريک. 
و گفت عشق جنون الهی است نه مذموم است نه محمود. 
...........
و گفت :حق تعالی را در دنيا بهشت است و دوزخ است . بهشت عافيت است و دوزخ بلاست . عافيت آن است که کارخود را خدای گذاری و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خويش گذاری. 
و گفت : من لم يکن له سر فهو مضر. اگر صحبت اعدا مضر بودی اوليا را به آسيه ضرر رسيدی از فرعون ، و اگر صحبت اوليا نافع بودی اعدا را منفعتی رسيدی از زن نوح و لوط را ، ولکن بيش از قبضی و بسطی نبود . و سخن او بسيار است ، تاسيس چند کلمه گفتيم و ختم کرديم. »


----------------
1) بخش‌هایی از مدخل "امام جعفر صادق (ع)" از زبان عطار در تذکره الاولیا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر