۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

اسباب کشی

خیلی وقت است که blogspot فیلترشده است.
گویا قرار هم نیست به این زودی ها باز شود.
خیلی ها از همان ابتدا به من گفتند از این جا اسباب بکشم اما تا امروز سماجت کردم! :)
حالا به معرفی دوست خوبم حسین سخا، به بلاگ‌ها اسباب‌کشی می کنم.

آدرس جدید وبلاگ یانون:


در خانه جدید می بینم تان....

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

به لطف آینه‌هایش...

امسال نمی دانم چه شده
این ذیقعده را پر کرده صولت‌ش. 
---
من هیچ وقت مشهدی نبوده‌ام. یعنی آن چنان نبوده‌ام که احساس کنم یک گوشه قلبم‌ را در جایی که خورشید هر صبح طلوع می کند جاگذاشته‌ام.
اما این روزها ، گویا تمام قلبم را تسخیر کرده .....
نمی دانم چه سری‌ست که شمس‌الشموس‌ش خوانند؛ وقتی این خانواده‌ی مهان ، خورشیدهای عالم وجودند، لاجرم این آقای بزرگ، خورشید خورشیدهاست ...
نمی دانم چه سری‌ست که شمس‌الشموس‌ش خوانند.

وقتی قرار باشد و این قرار را دیگری گذاشته باشد لاجرم راهی نداری. کشان کشان است این جا....
شعری زیبا از حمیدرضا برقعی هست که این روزها مدام ذکرم بود. شعری از آن ها که بی نظر سروده نخواهد شد....
خوشا به حال زبانی که این چنین نظر کرده است....

دلم نیامد این شعر را این جا نگذارم. 
اگر دلتان هوای مشرق گرفت، مژده‌ی باد صبا (1) فراموش‌تان نشود.....


هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت .... 
(هم‌صاحب شعر و هم صاحبِ شعر عفوم می کنند.)


لینک دانلود:


راستی خالی از لطف نیست؛
قبلا هم به احترام فرزند ناز این خاندان، شعری عاشقانه از احمد محبی آشتیانی را این جا در یانون‌نت گذاشته بودم:

-----------
1. بادی که مهب وی میان مطلع شمس و بنات النعش باشد . فلاهله الاشارات....

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

فیلم نامه

داخلی - جنگ دو کودک در قفس؛ باشگاه ورزشی سرپوشیده؛ انگلستان. 2011 بعدازمیلاد
خارجی- نبرد دو کودک در میدان خاکی؛ خانه‌ی نجیب‌زاده یونانی؛ یونان. 500 قبل‌ازمیلاد

باید باور کنی که این تمدن وحشی هیچ تغییری نکرده است.
نباید فریب کت و شلوارشان را بخوری.
و فریب علم‌شان
و فریب قانون‌های به ظاهر قانونی‌شان
و فریب حتی مهربانی‌هاشان را.....

این تمدن وحشی بوده و وحشی خواهد ماند.
این تمدن ناپاک پلید نجس....

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

چه کنم که ظرف او نیست....

وبلاگ جای روضه خوانی نیست؛ یعنی راستش اصلا ظرفش نیست. ظرفیت ندارد.

روضه را باید در دل تاریکی،
آن جا که تنها خدا می بیندت و ولی خدا،
آن جا که هق‌هق‌ت با حق‌حق ملائک هم مخرج می شود،
آن جا باید خواند.

اما مگر می شود از امشبی به راحتی گذشت ؟
امام صادق(ع) ولی خدا بود و امام معصوم و فرزند رسول خدا. اگرچه روضه در این صفحه نمی گنجد اما از زبان فریدالدین عطار (1) که می توان وصف او را خواند؛ چه این که فریدالدین چونان که به شیعه لطف شده خود را ماموم حضرتش نمی داند. 

« آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صديق، آن عالم تحقيق، آن ميوه دل اولياء، آن جگرگوشه انبياء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق : جعفر الصادق علیه السلام.
گفته بوديم که اگر ذکر انبياء و صحابه و اهل بيت کنيم کتابی جداگانه بايد ساخت. اين کتاب شرح اولياست که پس از ايشان بوده‌اند اما به سبب تبرک به صادق (ع) ابتدا کنيم که او نيز پس از ايشان بوده است. و چون از اهل بيت (ع) بود و سخن طريقت، او بيشتر گفته است و روايت از وی بيش‌تر آمده است کلمه‌ای چند از آن او بياوريم که ايشان همه يکی‌اند . 
چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نبينی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ يعنی يکی دوازده است و دوازده يکی.
اگر تنها صفت او گويم، به زبان و عبارت من راست نيايد که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف به کمال بود، و قدوه جمله مشايخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهيآن را شيخ بود، و هم محمديان را امام، و هم اهل ذوق را پيشرو، و هم اهل عشق را پيشوا.
هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنيف حقايق، هم در لطايف تفسير و اسرار تنزيل بی‌نظير بود، و از باقر (ع) بسيار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ايشان خيال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بيت چيزی در راه است که اهل سنت و جماعت، اهل بيت (ع) را بايد گفت به حقيقت. و من آن نمی‌دانم که هر که به محمد (ص) ايمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد (ص) ايمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بيت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کرده‌اند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و يک بيت اين است :

لو کان رفضا حب آل محمد  /   فليشهد الثقلان انی رافض
که فرموده است يعنی : اگر دوستی آل محمد (ص) رفض است گو جمله جن و انس گواهی دهيد به رفض من؛ 
...........
(و پس از چند داستان، چندی سخن از آن حضرت می آورد)
...........
از وی پرسيدند درويش صابر فاضل‌تر يا توان‌گر شاکر؟ گفت درويش صابر که توان‌گر را دل به کيسه بود و درويش را با خدای. 
و گفت عبادت جز به توبه راست نيايد که حق تعالی توبه مقدم گردانيد برعبادت. کما قال الله تعالی التائبون العابدون. 
و گفت ذکر توبه در وقت ذکر خدای غافل ماندن است از ذکر. و خدای را ياد کردن به حقيقت آن بود که فراموش کند در جنب خدای جمله اشيا را به جهت آن‌که خدای او را عوض بود از جمله اشياء.
و گفت در معنی اين آيت " يختص برحمته من يشاء." خاص گردانم به رحمت خويش هرکه را خواهم واسطه و علل واسباب از ميان برداشته است تا بدانند که عطاء محض است. 
و گفت مومن آن است که ايستاده است با نفس خويش و عارف آن است که ايستاده است با خداوند خويش. 
و گفت هرکه مجاهده کند به نفس برای نفس به کرامات برسد و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند برسد به خداوند. 
و گفت الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بی‌الهام بود از علامت راندگان است. 
و گفت مکر خدای در بنده نهان‌تر است از رفتن مورچه در سنگ سياه به شب تاريک. 
و گفت عشق جنون الهی است نه مذموم است نه محمود. 
...........
و گفت :حق تعالی را در دنيا بهشت است و دوزخ است . بهشت عافيت است و دوزخ بلاست . عافيت آن است که کارخود را خدای گذاری و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خويش گذاری. 
و گفت : من لم يکن له سر فهو مضر. اگر صحبت اعدا مضر بودی اوليا را به آسيه ضرر رسيدی از فرعون ، و اگر صحبت اوليا نافع بودی اعدا را منفعتی رسيدی از زن نوح و لوط را ، ولکن بيش از قبضی و بسطی نبود . و سخن او بسيار است ، تاسيس چند کلمه گفتيم و ختم کرديم. »


----------------
1) بخش‌هایی از مدخل "امام جعفر صادق (ع)" از زبان عطار در تذکره الاولیا

۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

دو دو تا چهار تا

امریکا، اسرائیل و سعودی از انقلابات عربی ابراز نارضایتی می کنند.
امریکا و اسرائیل و سعودی تا زمانی که هنوز هوا پس نشده از مبارک مصری حمایت می کنند.
امریکا و سعودی تا جایی که امکان دارد از بقای نظام لیبی حمایت می کنند
امریکا و سعودی از سرکوب قیام بحرین حمایت می کنند و سعودی برای کمک به نظام بحرین نیروی نظامی می فرستد و کشتار می کند!
امریکا و سعودی از سرکوب مردم یمن حمایت می کنند و سعودی برای کمک به نظام یمن نیروی نظامی می فرستد و کشتار می کند!
در عین حال
امریکا، اسرائیل و سعودی از براندازی نظام سوری حمایت می کنند.
امریکا و اسرائیل و سعودی متهم به دخالت در امور داخلی کشورها نمی شوند.
------------------
جمهوری اسلامی از انقلابات اسلامی-عربی حمایت می کند.
جمهوری اسلامی نظام رژیم اشغال‌گر را به رسمیت نمی‌شناسد.
جمهوری اسلامی امریکا را جهان‌خوار می داند و با او قطع رابطه کرده است.
جمهوری اسلامی سعودی را نظامی وهابی و دشمن اهل‌بیت می داند که تنها به دلیل "قبله" با او از سر سیاست برآمده است.
جمهوری اسلامی کشتار مردم را در جنبش‌های منطقه محکوم می کند.
جمهوری اسلامی در مقابل شورش‌های سوری به دلیل همین حمایت امریکایی و سعودی و اسرائیلی سکوت اختیار می کند.
جمهوری اسلامی جریان های منطقه را اسلامی می داند.
------------------
اقلیت مخالف داخلی جنبش های منطقه را امتداد راه خود می داند.
اقلیت مخالف داخلی از طرف‌داری امریکا، سعودی و اسرائیل برخوردارست!
اقلیت مخالف داخلی ندای اسلامی ندارد. شعارها و منش پیاده نظام‌ش را مرور کنید.
اقلیت مخالف داخلی ندای ملی نیز ندارد. رسانه‌ها و سخنان لیدرهایش را مرور کنید.
اقلیت مخالف داخلی ، تنها مخالف است! مخالف نظامی که طرف‌دار مستضعفین است و حاضر نیست به دنیای امپریال در بعد جهانی و به سرمایه دار زالوصفت در بعد داخلی باج دهد!
.....
-------------------
در بحرین مردم انقلابی از رهبری نظام اسلامی تشکر می کنند.
در یمن انقلابیون اخبار ایران و پیام های رهبری را دنبال می کنند.
در مصر سفارت‌خانه‌ی اسرائیل تسخیر می شود و بعد سفارت عربستان مورد حمله انقلابیون قرار می گیرد. فرهیختگان مصری به ایران می آیند تا رئیس جمهور شجاع ایرانی و رهبر فرزانه آن را ملاقات کنند و پیام دوستی و برادری انقلاب مصری را به انقلاب ایران برسانند. 
در لبنان شیعیان و آزادگان مناقشات کوچک داخلی ایران را نیز دنبال می کنند و نگران صلاح و اصلاح انقلاب ند.
در فلسطین مسلمانان چشم امید به قدرت و نیروی انقلاب اسلامی دارد.
مردم مظلوم عراق، شیعیان عربستان، مردم مظلوم آفریقا، مستضعفین امریکای جنوبی و .... همه و همه چشم امید به انقلاب اسلامی ایران دارند و آوازه‌ی نام خمینی (ره) در اقصی نقاط جهان طنین انداز شده.
در مقابل
شورشیان سوری، پرچم ایران را به دلیل آن که با اسد مراوده و ارتباط دارد آتش می زنند و اسد را "سگ ایرانی" خطاب می کنند.
هم‌جنس‌بازان و انجمن‌های برهنه‌گان در اروپا بر علیه ایران تظاهرات می کنند.
مجلس سنای امریکا بر علیه ایران مدام بیانیه می دهد و از پا افتادن نظام انقلاب اسلامی را خواستار است.
شورای امنیت سازمان ملل انقلاب اسلامی ایران را دوباره و چند باره تحریم می کند.
.....
------------------
خیلی ساده است معادلات امروز جهان.
خیلی ساده انگار است کسی که به این نظامات بین المللی و جهانی اعتماد کند.
خیلی ساده اندیش است کسی که بیاندیشد خیری در طرف‌داری امریکا، اسرائیل و سعودی ست!
خیلی ساده است معادلات امروز جهان

۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

خیزید و خز آرید...

منوچهری شاعری عرفانی نیست. خیلی هم اتفاقا اهل بزم و دربار و .... است. قصایدی شکوه‌مند در فارسی از او برایمان مانده است که اگرچه نتیجه‌ی عشقی شورانگیز یا عرفانی سکرآور یا حماسه‌ای هراسناک نیستند، اما سخت شورمی‌انگیزند و سخت مستت می کنند و سخت به وجد می آیی از شور نهفته در کلام!
کلام منوچهری خیلی خیلی سخته است و این تنها کافی ست که بسیاری از آن ها که اهل نشست و برخاست با شهر کهنه هستند، رغبت چندانی به آن نشان ندهند؛ لاجرم تکلیف این جوان‌های روغن نباتی شعر نویی که نثرهای خط به خط را به جای شعر می خوانند انتظاری نیست که با منوچهری آشنا باشند.
کلام منوچهری سخته است...
حالا چرا این ها را گفتم!؟

صبح شده و باد خوش پاییزی به همراه قطرات کوچک باران از پنجره‌ی غربی اتاق داخل می زند. باران بر روی میزم می نشیند و باد سر خود را می گیرد تا از پنجره‌ی جنوبی اتاق خارج شود..... سخت مستم کرده.
بی اختیار بلند شده ام و دور گرفته ام در اتاق و با صدای بلند دم گرفته ام : خیزید و خز آرید که هنگام خزان است......
تازه از دیگران هم خواستم تا با من دم بگیرند!
همین طور دور می زنم و می خوانم....

کمی که سر عقل آمدم با خودم فکر می کنم "الان همسایه ها از خواب می پرند و می گن خل شده!"

بعد هم که می بینم این شور تمامی ندارد، منوچهری را باز می کنم و یک بار به تمامه مسمط را با صدای بلند می خوانم تا آرام بگیرم:

خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار

طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید  ز سپس آذار

شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست
دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گوییکه شب دوش می و غالیه خوردست
بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار

بنگر به ترنج ای عجبی‌دار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست
زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست
چون سیم درونست و چو دینار برونست
آکنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار

نارنج چو دو کفهٔ سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برونسو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرک‌دل جادو
با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار

آبی چو یکی جوژک از خایه بجسته
چون جوژگکان از تن او موی برسته
مادرش بجسته سرش از تن بگسسته
نیکو و باندام جراحتش ببسته
یک پایک او را ز بن اندر بشکسته
وآویخته او را به دگر پای نگونسار

وان نار بکردار یکی حقهٔ ساده
بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده
لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده
توتو سلب زرد بر آن روی فتاده
بر سرش یکی غالیه‌دانی بگشاده
واکنده در آن غالیه دان سونش دینار

وان سیب چو مخروط یکی گوی تبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد
بر گرد رخش بر، نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد
واندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد
زنگی بچه‌ای خفته به هر یک در، چون قار
.....

این مسمط که به قصد مدح مسعود غزنوی سروده شده حالا حالاها ادامه دارد و چند بند بعد وارد مدح مسعود می شود و شورانگیز و  عجیب او را مدح می کند؛ کاری که برخی حتی در مدح خدا هم نکرده اند! :)
علی رضا گفت اگر همه‌ی قصیده را بنویسی لاجرم نمی خوانند پس به همین آغازش بسنده کن که همین وصف میوه‌های پاییزیش هم کار هرکس نیست..... نوش کنید پارسی سخته منوچهری را

بهار قرآن هم رو به اتمام است
و پائیز سر رسید .

امید که بهار دل‌هایمان به پاییز نشود؛ دل‌هایی که به نور قرآن و سحر این روزها شکوفه داده است... ان شا الله

۱۳۹۰ تیر ۲۸, سه‌شنبه

قیلس مع الفارق

این  روزها که به دلیل مشغله‌ی زیاد اصلا فرصت نوشتن نداشتم، آن قدر اتفاقات افتاد که الان احساس می کنم یک بلاگ حرف دارم و نمی‌دانم از کدام‌ش شروع کنم؛ چند نوشتار را قول داده‌ام که باید بنویسم و چند واقعه هم سخت تحریک‌م می کند به نوشتن....
لاجرم از بی اهمیت ترین شان شروع می کنم؛ مابقی بماند برای فرصتی که بیشتر بتوانم وقت بگذارم.
-----------


چند شبی‌ست که سیمای جمهوری اسلامی، به خلاف عادت، سریالی خوش ساخت و قصه گو را هر شب مهمان خانه های مردم می‌کند. این که می گویم خلاف عادت، به جد اعتقاد دارم خلاف عادت است. خلاف عادت پیش و البته پس از این!
نابرده رنج. 
نابرده رنج، نام سریالی‌ست که هر شب حوالی ساعت یازده از شبکه‌ی سوم سیما در حال پخش است و احتمالا قسمت‌های پایانی خود را این شب ها دارد طی می کند.
سریالی خوش ساخت که داستانی با فراز و نشیب اندک دارد و نسبت به سایر تولیدات سیما باید آن را دارای تعلیقی مناسب دانست که برای مخاطب عمومی سیما امری نو و البته خوشایند است. سریال به لحاظ فنی از تصویربرداری خوب و تدوین قابل قبولی برخوردارست و اگر تیتراژ ضعیف و موسیقی غیرمتشخص را در نظرنگیریم، باید اعتراف کنیم که با سریالی هماهنگ و گیرا روبه‌رو هستیم.
داستان، داستان جوانی جاهل و البته خوش دل با نام اسد است که در زمان جنگ تحمیلی در گیرودار تجارت و هم‌کاری با گروهای اراذل و اوباش آن دوران به طور ناخواسته، تبدیل به مجرمی می گردد و آزادی از زندان‌ش به هزینه‌ی از دست دادن پدر و خانه‌ی پدری برایش آب می خورد.اسد دوباره و این بار به اتفاق یکی از اراذل سابقه دار تهران که بچه زرنگ تهران ست و زوج هنری کامبیز دیرباز (اسد) در سریال است، به زندان می‌افتند.
در این میان رازی‌ وجود دارد که مادر اسد از پدر اسد و او از پدرانش نسل در نسل در سینه نگاه داشته‌است و مادر در انتظار زمانی‌ست تا عاقلی فرزندش را ببیند و طبق وصیت فضل‌علی (پدر اسد) بتواند راز را با او مطرح کند. داستان در مدت زمانی نزدیک به یک سال بعد از درون زندان و با عاقل تر شدن اسد در زندان ادامه پیدا می کند و راز پدر در قالب دفترچه ای از سمت مادر با او مطرح می شود...... فشار رقیبی برای به دست آوردن راز پدر و سودای فرار از زندان  و حفظ راز و ناچار راهی جبهه‌‌های جنگی غرب شدن و....... 
نابرده رنج به واقع "داستان" دارد. قصه‌گویی می کند برای مخاطب ایرانی که با قصه و حکایت جانش عجین است.
حتی وجوه تخیلی و غیرواقع یا دورازواقع نابرده رنج نیز به زعم من حسن آن حساب می شود، چرا که قصه است.
با وجود وجوه غیرواقع نهفته در داستان نابرده رنج، درام سریال خیلی خوب و پذیرفتنی شکل می گیرد و رابطه‌ی میان اجزای داستان به نحو قابل پذیرشی برقرار می شود. نقاط عطف، تحول‌ها، عشق و دل بستن ها در این سریال به مراتب نسبت به غالب تجربه های سیمایی در حالت واقع‌گرایانه تری رخ می‌دهند.
برخی به فضای سریال اشکال می گیرند که خیلی پررنگ و امروزی ست . این در حالی ست که نابرده رنج به خوبی فضای سال‌های شصت را بازسازی کرده است و عنصری غریبه کم در آن دیده می شود. بنای عوامل سریال بر بی‌رنگ و کم‌رنگ فیلم‌برداری کردن از تاریخ نبوده است که به نظر من این اتفاقا نقطه‌ی قدرتی در سریال محسوب می شود؛ این که بتوانی فضای سی سال پیش را بدون فریب‌های تصویری ایجاد کنی و مخاطب با آن فضا رابطه برقرار کند.
باید گفت هیچ وجه سریال نابرده رنج به قدرت بازیگری فوق العاده بازیگران این سریال نیست. نابرده رنج درون مایه ی طنز دارد، طنزی که برموقعیت و کنش بازیگران با آن موقعیت ها استوار است و خالی از هرزه‌گی های کلامی و شوخی‌های بی معنی‌ست. و بازیگری خوب بازیگران نیز در همین جا خود را نشان می دهد. بازیگران به خوبی صحنه‌های جدی نابرده رنج را آغشته به طنزی لطیف کرده اند که مخاطب را به خنده‌ای از سر فهم متمایل می سازد. در میان این بازی ها، بی شک بازی فوق العاده زوج هنری این سریال، اسد و عماد، و بازی خوب  مادر جابر و مادر اسد خودنمایی می کند.
-----------
چرا این ها را نوشتم؟

شنیدم برخی رسانه‌های داخلی سریال نابرده رنج را با فیلم سینمایی اخراجی‌ها مقایسه کرده اند و تقریبا آن را کپی و برگرفته از اخراجی‌ها دانسته اند. خیلی بی انصافی بود این قیاس! خیلی بی انصافی!
شاید تنها شباهت میان این دو اثر ایفای نقش کامبیز دیرباز به عنوان بازیگر نقش اول مرد در نقش جوانی جاهل در هر دوی آن هاست که سرنوشتش با جبهه رفتنی اجباری گره می خورد.
اما اگر بخواهی تفاوت میان این دو را اندازه بگیری حالا حالا ها باید پای مانیتور بنشینی و متر بگیری!
طنز بی‌پایه و سخیف اخراجی‌ها و ضعف تکنیکی و گسستگی درام آن (اگر بتوان نام درام را بر آن گذاشت!؟) کجا و این همه هماهنگی موجود در سریال خوش‌ساخت و تجربه ی موفق نابرده رنج کجا!!!؟


به نقش اخراجی ها در مقابل جریان روشن فکری خوب واقفم. هرچند در جدال ساختگی میان اخراجی ها و  رقیب روشن‌فکرش من هم از بینندگان آن اثر مدعی روشن فکری بودم (که به حق اثر تیره ای بود؛ هر چند خوش ساخت)، اما اگر یک وجه باشد که از دست اخراجی ها راضی باشم، همین پیروزی‌اش در آن جدال ساختگی بود که به حق می توانست برای آنان که جامعه‌ی ایران را نشناخته اند و ادعای رای میلیونی و بی شماری دارند ، نشانه و عبرتی باشد.....
اما رو به سوی برادرانم:
قدر هر چیز را بشناسیم. مقایسه ی نابرده رنج بذرافشان با اخراجی های ده‌نمکی یعنی بی انصافی در مورد قدر بلند نابرده رنج و تعریف بیش از اندازه از اخراجی ها. به چه هزینه ای آخر؟؟؟؟
به چه